آنچه به تصریح قرآن کریم و روایات معتبر و ادعیهی مأثور، مسلّم است و جای هیچگونه تردیدی ندارد، این است که خدای تعالی، گناهان انسانها را میآمرزد. البته این آمرزش، قانون خاصی دارد و شرایط خاصی را میطلبد و این طور نیست که هر کسی با هر سابقه و لاحقهای بتواند از آمرزش الهی، به نحو کامل برخوردار گردد.
گاهی اوقات، با حکایاتی مواجه میشویم که غفران الهی را بیش از مقداری که قرآن و عترت بیان کردهاند، فراگیر معرفی میکند. در این حکایات، فردی که تمام عمرش در فساد و تباهی بوده است، با اندکی «گَرد و غبار»، مشمول «غفران الهی» شده و تمام فسادها و تباهیهایش یکباره محو میگردد.
کمترین ثمرهی عملیای که بافتن و ترویج چنین آمرزشهای غباری دارد، جرئت بخشیدن به گنهکاران و مفسدان در ادامه دادن راه فساد و تباهی خود و دلخوش کردن آنان به گرد و غبار است. همچنین بر عزم جویندگان کمال و سعادت، اثر منفی میگذارد و سست میکند. ترویج اینگونه افسانهها، ندایی از شیطان را در درون جان انسان کوک میکند تا در بزنگاه گناه، به جویندهی کمال و سعادت، یادآور شود که غفران الهی، خیلی زیاد است و حتماً بخشیده خواهی شد. سپس با دلخوش کردن به غفران الهی، گناه و نافرمانی حق تعالی را برایش آسان جلوه میدهد.
در ادامه، به یک نمونه از این افسانههای آمرزش غباری توجه فرمایید:
ﺩﺭ ﺑﻐﺪﺍﺩ، ﻣﺮﺩ ﻓﺎﺳﻘﻰ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺣﺘﻀﺎﺭ ﻭﺻﯿّﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ در ﻧﺠﻒ ﺍﺷﺮﻑ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯿﺪ، ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺑﯿﺎﻣﺮﺯﺩ ﻭ به خاﻃﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﯿﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﺒﺨﺸﺪ. ﭼﻮﻥ ﻭﻓﺎﺕ ﮐﺮﺩ ﻗﻮﻡ ﻭ ﺧﻮﯾﺸﺎﻥ ﺍﻭ ﺣﺴﺐ ﺍﻟﻮصیه ﺍﻭ ﺭﺍ ﻏﺴﻞ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﮐﻔﻦ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺗﺎﺑﻮﺗﻰ ﮔﺬﺍﺭﺩﻧﺪ ﻭ به سوی ﻧﺠﻒ ﺣﻤﻞ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﺷﺐ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﯿﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺯ ﺧﺪّﺍﻡ ﺣﺮﻡ ﺧﻮﺩ ﺁﻣﺪﻧﺪ، ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﻧﻌﺶ ﯾﮏ ﻓﺎﺳﻖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﻣﻰﺁﻭﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﺠﻒ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﻨﺪ، ﺑﺮﻭﯾﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺷﻮﯾﺪ! ﻭ ﻧﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺭ ﻣﻦ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﻨﺪ.
ﻓﺮﺩﺍ ﮐﻪ ﺷﺪ، ﺧﺪّﺍﻡ ﺣﺮﻡ ﻣﻄﻬّﺮ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺧﺒﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﻧﺠﻒ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻧﺪ، ﮐﻪ ﻧﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﻌﺶ ﺁﻥ ﻓﺎﺳﻖ ﺭﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﮐﻨﻨﺪ، ﻫﺮ ﻗﺪﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ ﮐﺴﻰ ﺭﺍ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ.
ﺷﺐ ﺑﻌﺪ ﺑﺎﺯ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﯿﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻓﺎﺳﻖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺷﺐ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﻧﺪ ﻓﺮﺩﺍ میآﯾﻨﺪ، ﺑﺮﻭﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﺍﻭ، ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﺰّﺕ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺟﺎﻫﺎ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯿﺪ. ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺁﻗﺎ ﺷﺐ ﻗﺒﻞ ﻓﺮﻣﻮﺩﯾﺪ ﻧﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﺣﺎﻻ میفرﻣﺎﺋﯿﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺟﺎ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ؟! ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﻧﻬﺎﯾﻰ ﮐﻪ ﻧﻌﺶ ﺭﺍ ﻣﻰﺁﻭﺭﺩﻧﺪ، ﺷﺐ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﻋﺒﻮﺭﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﺮﺑﻼ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﺑﺎﺩ ﻭﺯﯾﺪ و ﺧﺎﮎ ﻭ ﻏﺒﺎﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﺮﺑﻼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺍﻭ ﺭیخت. ﺍﺯ ﺑﺮﮐﺖ ﺧﺎﮎ ﮐﺮﺑﻼ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺯ ﺟﻤﯿﻊ ﺗﻘﺼﯿﺮﺍﺕ ﺍﻭ ﮔﺬﺷﺖ. ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﻣﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺷﺎﻣﻞ ﺣﺎﻟﺶ ﮔﺮﺩﺍﻧﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ!
حسین جان…!
غبار ماتم تو آبرو بمن بخشید *** به عالمى ندهم این غبار ماتم را
منبع: تحفه ﺍﻟﻤﺠﺎﻟﺲ، ﺍﻧﻮﺍﺭ ﺁﺳﻤﺎﻧﻰ، صفحهی ۱۰۴.
نتیجه: مردی که فاسق بوده، یعنی آلوده به گناهان کبیره بوده است، زنا کرده، ربا خورده، قطع رحم کرده، عاق والدین بوده، شراب خورده، نماز نخوانده، روزه نگرفته و … به حدّی که امیر المؤمنین (علیهالسلام) را از بهشت به خواب خادم آورده که سفارش کنند چنین جنازهای را به شهر نجف راه ندهند!! آنقدر فسادش بالا بوده که خود امیر المؤمنین (علیهالسلام) دست به کار شده و از آمدن جنازهاش به شهر نجف جلوگیری کردهاند، چنین فاسقی، با غبار شهر کربلا، آمرزیده شده به حدّی که باز هم امیر المؤمنین (علیهالسلام) از بهشت به خواب خادم آمده و فرمودهاند: با عزت و احترام در بهترین جاها ـ که لابد منظورشان داخل ضریح آن حضرت بوده ـ دفنش کنید!!
بنا بر این، کسی که عمری در گناه و تباهی باشد ولی مقداری خاک کربلا به جنازه یا تابوتش بپاشند، با سر وارد بهشت شده و خدا و پیامبر و ملائکه و صلحا و شهدا را شرمندهی قدوم پر افتخار خود خواهد ساخت!!
خدایا ما را از ایمان آوردن به افسانههایی که ریشهی ایمانمان به قرآن و عترت را میخشکاند، محافظت بفرما
اشکال: در کتاب «اصول استجماع» مطالبی آمده که سندی از قرآن و روایت ندارد. /
جواب: آنچه از نقلیات که در کتاب مذکور آمده، همراه با آدرس آن از منابع معتبر شیعی است.
و آنچه از عقلیات که آمده، همراه با استدلال عقلی آن میباشد. باید توجه داشت آنچه همراه با استدلال عقلی باشد، نیاز به معرفی گوینده ندارد چون محل تکیهاش که عقل باشد، همراه هر عاقلی هست و هر صاحب شعوری میتواند با توجه به استدلال مذکور در کنار آن مطلب، به درست یا نادرست بودن آن، حکم نماید. پس مطالبی مانند ارکان استجماع یا ارکان تأکید که بر استدلال عقلی و بنای عقلا تکیه دارد، نیاز به آدرس از کتاب خاص یا استناد به آیات و روایات ندارد.
سؤال: آیا تذکر اصحاب منهاج فردوسیان به یکدیگر، باید محدود به مراعات قوانین طبقات اول تا ششم باشد یا قوانین طبقات هفتم تا دهم را هم میتوانند به هم تذکر دهند؟
جواب: هر گاه یکدیگر را بشناسند و از میزان پیشرفت یکدیگر آگاه باشند، میتوانند در همان محدوده، به همدیگر تذکر بدهند.